به گزارش مشرق، «محمد تقی فهیم» منتقد تلویزیون و سینما در نقد سریال های ماه رمضان امسال گفت: به نظر میآید که هر دوی این سریالها کم جان هستند و فاقد جذابیتهای لازم بودهاند. با توجه به اینکه همه منتظر بودند که سریال «سرّ دلبران» محمدحسین لطیفی به ماه رمضان برسد و این اتفاق نیفتاد، مدیران هم به طور تصادفی این دو سریال «نفس» و «زیر پای مادر» را برای این باکس انتخاب کردند که اساسا «نفس» مناسبتی هم با ماه رمضان ندارد.
** «نفس» فاقد ریتم و ضرباهنگ لازم است
در مجموع و از نظر محتوایی هر دو سریال قابل تامل است و هر دو را میتوان از نظر محتوایی مورد توجه قرار داد و تائیدشان کرد. اگر چه نفس بی ربط به رمضان است به هر حال اثری درباره سازمان مجاهدین و گروههای مبارزان قبل از انقلاب، اما از منظر ساختار و فرمی متاسفانه هر دو سریال با ضعفهای آشکاری روبرو هستند که به همین دلیل هم نتوانستند بین مردم گل کنند. در این سریال دو مشکل اساسی وجود دارد. اینکه فاقد ریتم و ضرباهنگ لازم است و به نوعی از آب بستنهای متداول تلویزیون عبور کرده و حتی راشهای پرتی هم ضمیمه کار شده است و به همین دلیل سکانس پلانهای طولانی و بدون جذابیت را شاهدیم. همین باعث شده تا اثری ساکن و راکد شده و بیرمق جلوه کند که به کلیت اثر نیز لطمه جدی وارد کرده است.
** اساس قصه بر زندگی دختر پولدار پسر فقیر است
نکته بعدی این است که «نفس» سریال جدیدی نیست و مخاطب با اثری تازه روبرو نیست و پیش از این جلیل سامان «ارمغان تاریکی» و «پروانه» را با همین موضوع ساخته است. دو سریال پیشین او جدید و جذاب بود و کشمکشهای جذابتری داشت، اما «نفس» به خاطر تکراری بودن درونمایه، جلوه لازم را ندارد. البته تکراری بودن اشکالی ندارد، مهم این است که از منظری با طراوت پرداخته شود که نفس این تازگی را برای مخاطب ندارد. مهمترین مثال این موضوع هم به شخصیتها برمیگردد و کاراکترها خیلی معمولی هستند و به خاطر عدم حضور شخصیتهای قوی، قصه هم به سمت قصهپردازی معمولی رفته است. با اینکه کلیت سریال درباره فعالیتهای سازمان مجاهدین است، اما ساختمان و اساس کار بر قصه تکراری دختر پولدار، پسر فقیر استوار است که پسر، چریک و دختر معمولی است و بعد از آشنایی با پسر وارد روند مبارزه میشود.
** «نفس» درامی ضعیف دارد
ناهید نمیتواند عکسالعملهایی را بروز دهد که منجر به یک محیط دراماتیک شود، درام ضعیف است و نه عشق ناهید به روزبه آنچنان باورپذیر و گیرا است و نه گرایش به مبارزهاش. لذا هیچ پیچیدگی در این سازمان مجاهدین نمیبینیم و گروهی بسیار معمولی هستند. روابط و مناسباتی که بین اعضای این سازمان در گذشته وجود داشت بسیار پیچیده بود، اما ما اینها را در سریال نمیبینیم و همه چیز پیرامون عشقی کلیشهای بین دختر و پسری است که از فیلمفارسی برآمده است.
در هر حال معتقدم پرداختن به فعالیتهای سازمان مجاهدین امری ضروری است و تاکید میکنم که باید تعداد این دست از آثار نمایشی در تلویزیون بیشتر شود. اما اگر دوستان در تولید چنین سریالهایی دقت لازم را نداشته باشند، مفهوم اصلی اثر ضد خودشان تمام میشود. در مورد سریال «نفس» نیز باید بگویم این اثر طوری به تصویر کشیده شده است که اگر سازمان مجاهدین هم میخواست سریالی مثبت درباره فعالیتهایش بسازد، دقیقا شبیه این سریال میساخت. یعنی «نفس» اینطور به ما نشان میدهد که انگار طرفدار سازمان مجاهدین است! در اصل سریال ناتوان از نقد مناسبات اعضای سازمان مجاهدین است و بیشتر به سمت تبلیغ آنها میرود، اما ممکن است در پایان با نتیجه گیری مثبتی ختم شود. نکته اینجا است که ما داریم سریال میبینیم نه فیلم سینمایی. «نفس» سریالی نیست که بعد از سالها هنوز مخاطبان درگیر آن باشند و جذابیتهای فراموش نشده ندارد، حتی کسی دربارهاش صحبت نمیکند، یعنی اتفاقی که برای ارمغان تاریکی و پروانه افتاد، برای نفس نخواهد افتاد.
** تحقیقهایی که نشد!
همه ما میدانیم که دو سریال قبلی جلیل سامان هم در این فضا ساخته شده است، اما الان از نفس به آن شدت استقبال نمیشود به این دلیل است که در «نفس» نویسنده و کارگردان به داشتههای خود از قبل متکی بودهاند و حتی معتقدم راشهایی که از دو سریال قبلی مانده بوده را کنار هم چیده و سریالی به نام «نفس» را ساختند. نفس واجب پژوهشهای جدید نیست و اطلاعات جدیدی در آن دیده نمیشود. دوستان تولید کننده برای ساختن این سریال زحمت لازم را نکشیدند و هر آنچه از آن دو سریال اضافه آمده را به نفس تبدیل کردند و قصه عاشقانه فیلم فارسی را به آن تزریق کردند. باید آقایان برای این سریال مجدد تحقیق و پژوهش میکردند و حتی داستانهایی تازه را مینوشتند. در بخش پژوهش و جمع آوری اطلاعات جدید درباره سازمان مجاهدین ضعف دیده میشود و ما الان با قصهای دختر پسری و عاطفی و مثل فیلم فارسیهای قدیم روبرو هستیم. این واقعیت در گذشته وجود داشته که بسیاری از نیروهای مبارزی که جذب سازمانهای چریکی میشدند از طبقه خود میبریدند و به جنبش و مبارزه میپیوستند و به عبارتی جا به جایی طبقه صورت میگرفت. اما در اینجا نویسنده و کارکردان نتوانستند این بریدگی از طبقه شخصیتها را پرداخت قدرتمندی کنندو به همین علیت به روایت دختر پسری کم جان و نازل افتادند که از دل فیلم فارسی میآیند و طراوتی در آن دیده نمیشود. به همین ترتیب مخاطب هیچ کشمکشی هم نمیبیند.
** سریالی که حتی به روز هم نیست
این سریال حتی به روز هم نیست. الان سازمان مجاهدین خطری بالقوه است و وجود دارد و این سریال باید آنقدر قوی باشد که بتواند امروز این سازمان را نقد کند که اینطور نیست و نتوانسته گذشتهاش را هم به نقد بکشد. در مجموع بازیهای شگفتی ساز نمیبینیم و همه معمولیاند. علیرضا کمالی به عنوان جوان اول سریال بازی جذابی دارد، اما به این دلیل که در یک فرم ضعیفی قرار گرفته است بازیاش جلوه چندانی ندارد. مسعود رایگان نیز همان کنشهای همیشگی خود را در اینجا هم دارد. ساناز سعیدی هم میتوانست قویتر بازی کند. اگر بازیگر دیگری به جای سعیدی انتخاب میشد، حتما میتوانست کار را ارتقا دهد اما اشکال اصلی از فیلمنامه و کارگردانی میآید و اگر بازیگر با تجربه تری بود شاید به ضعفهای متن کمک میکرد، اما در هر حال اشکال اصلی از بازیگر نیست.
** «زیر پای مادر» روی دیالوگها میچرخید
از سریال «زیر پای مادر» انتظار بیشتری داشتم. معمولا سعید نعمت اله در کارهایش با استفاده از ریزه کاریها و خلاقیتهایی که داشته، مخاطب را تکانی داده و توانسته تاثیرگذار باشد و هم باعث میشده که در مرحله کارگردانی و امضا قویتر عمل کند. با سریالهایی که در گذشته از بهرنگ توفیقی دیده بودیم او نشان داده بود که علاوه بر تکنسین بودن، دارای خلاقیتهای هنری هم هست. اما در اینجا زوج نعمت اله و توفیقی اسیر این شدند که اثری دارای قوتهای متنی ارائه کنند و تمام تلاششان روی دیالوگ و گفتار بوده است.
** دیالوگها در راستای قصه نیستند
نعمت اله نباید این را فراموش کند که اول از همه باید قصهای با شخصیتهای جذاب بسازد و بعد از آن دیالوگها بر اساس نیاز شخصیتها نگارش شوند، اما اینجا این اتفاق نیفتاده است و دیالوگها راه خودشان را میروند و شخصیتها دارای پایگاه و خواستگاه طبقاتی متفاوتی هستند. معمولا در فیلمنامه نویسی ابتدا باید شخصیتها با ویژگیهای طبقاتی خلق شوند که برای مثال متعلق به کدام خواستگاه اجتماعی هستند و در ادامه بر اساس این کاراکترها دیالوگ نویسی شود. اما در اینجا میبینیم که عملا این اتفاق نیفتاده است و شخصیتها اساسا دارای شناسنامه خوبی نیستند و ما نمیتوانیم گذشته و حال آنها را به درستی درک کنیم. در وهله بعدی دیالوگهایی برای آنها نوشته شده است که در حد دهان و شخصیتشان نیست و پرگویی زیادی وجود دارد که در خیلی جاها نباید باشد. برای مثال آتنه در خیلی از مواقع نباید حرف بزند و نیمی از دیالوگهای او اضافه است، اما اینجا برای بازیگر فقط متن نوشتهاند و اینها دائما در حال حرف زدن هستند و حرفهایی میزنند که در حدشان نیست و همین موضوع مخاطب را کلافه میکند. برای مثال بازیگران در کنار منقل کباب پزی ایستاده و بدون اینکه به آنها ربطی داشته باشد، مدام حرف میزنند و با هم بده بستان دیالوگی دارند و خیلی از جاها یکدیگر را نقض میکنند و تکرار همدیگر هستند.
** سریال تلویزیونی یا متنی رادیویی؟!
«انسانها خود تعیین کننده هستند و فارغ از ارتباطشان با جامعه هر فردی مسئول گناه خودش است»، این اساس و پایه «زیر پای مادر» است. آدمها بی ارتباط به جامعه نیستند. برای مثال خلیل در گذشته اشتباهاتی داشته و ما نباید همه اینها را در قالب دیالوگ بیاوریم و باید درام و نمایش خلق کنیم. ما در این سریال بیش از پیش با سریال و متن رادیویی مواجهیم تا یک سریال تلویزیونی. در مجموع این سریال ضعف نمایشی و دراماتیک دارد و ما شاهد پیچشهای دراماتیک نیستیم و شخصیتها هم پرداخت نشدهاند و توانایی ایفای نقش در این دایره سنگین گناه را ندارند و گناهها بیشتر بر دوش آدمها است تا تواناییشان. اینها مشکلاتی است که فکر میکنم به دلیل ضعف در پرداخت است و اگر این موضوع رعایت میشد سریالی بهتر را در ماه مبارک رمضان شاهد بودیم.
** عدم ارتباط مخاطب با شخصیتهای داستان
نکته بعدی این است که آدمها خیلی تخت و کلیشه هستند. قرار است ما یک مادر بد، پسری خوب، پسری بدتر و ... در این سریال ببینیم و اینطور قالب بندی کردن آدمها اساسا به درد کوره آجر پزی میخورد. درام با کوره آجرپزی فرق دارد، اینجا آدمها باید نوسان شخصیتی داشته باشند که در تداوم دراماتیک به یک نتیجه برسند و مخاطب با همذات پنداری که در او ایجاد میشود تاثیر بگیرد، در حالیکه ما الان به دلیل ضعفهای آشکار هیچ تاثیری نمیگیریم چراکه اساسا همذات پنداری صورت نمیگیرد. ما نمیتوانیم با آتنه همذاتپنداری کنیم چراکه آنقدر بار گناهان روی دوشش هست که این اجازه را به ما نمیدهد تا درباره او فکر دیگر کنیم. عنصر همذاتپنداری در کار محوریت ندارد، پراکنده بوده و مرتب جا به جا میشود.
** شخصیت مادر پذیرفته شده نیست
در «زیر پای مادر» نسبت به مادرها ظلم شده است. مادرها در شرایطی در درام پذیرفتنی هستند که مادرانی ایثارگر باشند و با ایثارگریهایشان زیبایی شناسی خلق کنند. مادرانی که در چنین کارهایی بدون داشتن بار حسی مادرانه روایت میشوند،حتی اگر واقعی هم باشند از سمت مخاطب پذیرفته نخواهند شد. چراکه قالب نیستند و ما باید در درام آنچه را که قالب است بیاوریم. در این سریال مادری را میبینیم که کاملا ایزوله شده است و دافعه ایجاد میکند و ما را نسبت به مادران نگران میکند و جاذبه درستی ایجاد نمیکند. در حال حاضر اگر کمی به آثاری که درباره «مادر» ساخته شده دقت کنیم، میبینیم که همه این آثار نتوانستند موفق باشند و تنها آنهایی که عنصر زیبایی شناسی در ایثار را رعایت کردند موفق بودند. مثل فیلم مادر هندی، روسی و ... اینها همگی مادران ایثارگر بودند.
** جایگاه مادر درست معرفی نشده است
در «زیر پای مادر»، شخصیت مادر را زیر پای همه میبینیم! مادری له و ایزوله شده که قدرت تاثیرگذاری عاطفی در مخاطب را پیدا نمیکند. این مادر در عالم واقعیت نادر است و کاراکتری کاریزماتیک ندارد. چنین مادری هیچگاه برای مخاطب همذات پندار برانگیز نیست و مادرانی برای درام مهم هستند که مادری ایثارگر باشند.
** دیالوگها به شخصیتها نمیآیند
سبک دیالوگ نویسی نعمت اله در همه کارهایش همین است، اما نکته اینجا است که در کارهای قبلی دیالوگها در خور و متناسب کاراکتر بودند، اما در این سریال در کنار عنصر اغراق، دیالوگها به شخصیتها نمیآیند. برای مثال فردی که در منطقه جنوبی شهر زندگی میکند و فرهنگ خودش را دارد، نباید مثل فردی صحبت کند که در شمال شهر و با فرهنگی دیگر بزرگ شده است. اما در «زیر پای مادر» میبینیم که همه افراد فارغ از موقعیت فرهنگی زندگیشان، شبیه به هم صحبت میکنند و هیچ فرقی با یکدیگر ندارند. صحبت کردن آدمها برگرفته از خواستگاه اجتماعی آنها است. در کل این سریال به نسبت سایر آثار مشترک نعمت اله و توفیقی فروغی ندارد و مردم منتظر ادامه داستان نمیمانند، اما کار بدی نیست. در نهایت اگر بخواهم این نقد را جمع بندی کنم باید بگویم مخاطبین در ماه رمضان امسال تماشای «زیر پای مادر» را به «نفس» ترجیح میدهند چراکه شخصیتهای «زیر پای مادر» برایشان قابل هضم ترند. من مدتی در فضای سریال «نفس» زندگی کردم و همه این افراد را به خوبی میشناسم، اما فضایی که در این سریال میبینم، برایم باورپذیر و قابل تحمل نیست.